سیاست بکوبیم و بسازیم را نپذیرفتم. به آقای رییس جمهور هم گفتم که این سیاست را قبول ندارم (تصویر پیوست) . این سیاست نه تنها عملی نبود و هیچکمکی به حل مساله مسکن نمیکرد، که حتی اگر با صرف هزاران میلیارد تومان، محلهای نیز کوبیده میشد جز ساختمانهای بیهویت و بیارج بجای آن به پا نمیگشت. ساختمانهایی بیروحی که ارزش زندگی نداشتند. شهر و خانه جای دلهای عزیز است. در زمینی که شهروندان از آن بیرون رانده شدهاند، ساختمانهای بدقوراه و بیروح ولی بزکشده چه جای مقام دارد؟
این اشتباه از آنجا نشئت میگیرد که گروهی تصور میکنند میشود تاریخ را کوبید و از نو ایران را ساخت. همان اشتباهی که بسیاری از مارکسیستها، متجددان و اسلامیان وطنی در یکونیم قرن گذشته داشتهاند. ایرانِ نوین هرگز ساخته نخواهد شد. ایران نام یک حکمت، فرهنگ و تمدن و سرزمین است که مردمانِ آن به آن حسِّ تعلق دارند و نمیتوانند تاریخ و مکان خود را فراموش کنند. فقط میتوان آن را بر اساس داشتههای مادی و معنویِ پیشین و امروزین بازآفرینی کرد و رو به آینده داشت.
گزارش به ملتِ عزیز را با بخش مسکن ادامه میدهم. تلاش میکنم معیارهایی را دستِکم از منظر خودم بهدست بدهم تا بر اساس آنها امکان سنجش موفقیت و یا شکست سیاستهای اتخاذی فراهم آید و کمکی به یادگیری جمعی کند. سیاستمدار در آغاز باید یاد بگیرد و بداند که چهکارهایی را نباید انجام دهد. دانستن کارهایی که نباید انجام داد از کارهایی که باید انجام داد اگر مهمتر نباشد کماهمیتتر نیست.
یکم، در حوزهی مسکن، آموختم که شهر و محله سازمانهای اجتماعی هستند. ساکنان آنها به آنها حس تعلق دارند. مالکیت در آنها دارای ریشهی ژرف است. بنابراین، بهسادگی امکان تخریب و پرتاب کردن مردمان به بیرون وجود ندارند. از آن گذشته، این کار بسیار گران، زمانبر وی بیثمر خواهد بود. دولتی که به این کار دست میزند، خود را گروگان اقدامِ خود خواهد ساخت و سالها مردم را اسیر این مداخله بیمورد خواهد نمود. بنابراین، تصمیم گرفتم که نکوبم ولی، بسازم. بازآفرینی شهری یعنی همین.
دوم، آموختم که در حوزهی مسکن مداخله دولت شرِّ مطلق است. مداخله دولت در هیچ بخشی به این اندازه دارای ناکارآمدی اقتصادی و آثار ضدِّفرهنگی و اجتماعی نیست. هرچند، مداخلههای اولیه ممکن است اندک خرسندی موقتی و رضایتمندی عمومی را موجب شود، لیکن زمانی نمیگذرد که به ضدِّ خود تبدیل میشود. این آموختهی همهی مداخلههای دولتها پس از جنگ جهانی دوم است. آنها بعدها هزینههای زیادی کردند تا آنچه ساختهبودند را خراب کنند. بنابراین، سیاستگذار مسکن نباید تسلیم فشارها شود و خود را درگیر ساختوساز کند. سیاستگذار باید با مداخلههای غیرِ مستقیمِ خود از طریق نهادهای توسعهای چون بانک توسعهی مسکن، فضایی را خلق کند که سازندگان امکان تامین مالی، دسترسی به فناوری و خلق ارزش افزوده از طریق رقابت بیابند. و خریدار امکان تنظیم برنامهی خانوار و قدرت خرید و تامین پیدا کند. البته این سیاستی است که پشتیبانی کل دولت و توجه رییسِ آن را نیاز دارد.
سوم، آموختم که پاسخ به تقاضا در کلانشهرها با محدودیت روبهرو است. دولت اگر بخواهد بدون توجه به ظرفیت اقلیمیِ شهرها به تقاضا پاسخ دهد آنها همین توانِ ضعیف زیستپذیری و قابلیتِ حرکتِ خود را از دست میدهند. همچنانکه تمام کلانشهرهای ایران هماکنون گرفتار این مشکل هستند. از اینرو، سیاست اصلی در این حوزه باید بر توانافزایی و یا کشف ظرفیتهای پنهان استوار باشد. بیگمان، محدودیتهای زیستمحیطی چون زمین، آب، هوا و فراتر، محدویتهای اقلیمی و سایر محدودیتهای زیستی چون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و امنیتی و خدماتی باید سرلوحهی کارها باشد. این بدین مفهوم است که بسیاری از کارها را نباید انجام داد. آیا میتوان بیتوجه به این محدودیتها ظرفیت سکونتپذیری شهر تهران افزایش داد؟ سیاستگذار ملی باید در بینِ دوگانه محبوبیت شخصی و نفع ملی، نفع ملی را برگزیند.
چهارم، آموختم که خلق ظرفیت در کلانشهرها لزوما از طریق کوبیدن و ساختن حاصل نمیشود. سیاست توسعه شهری مبتنی بر حملونقل عمومی و عمدتا ریلی که به (Transit Oriented Development, TOD) معروف است، سیاستی برای ایجاد خلق فضاهای جدید در شهرها بدون توسعه سطحی و با اجتناب از سیاست خودرومحوری است.
این همان سیاستی است که در وزارتخانه با عنوان سیاست شهرسازی ریلپایه بنیانگذاری شد و اصول آن برای اولین بار در شورای عالی شهرسازی و معماری ایران بهتصویب رسید. ایستگاههای راهآهن بسیاری از شهرها چون تهران، اهواز، قزوین و… به عنوان کانون توسعههای شهری منظور شدند و حتی برای تهران تلاش شد تا از تجربه فرانسویان بهطور مستقیم بهره برده شود تا چرخ چاه را از نو اختراع نکنیم.
پنجم، آموختم که تقاضا در کلانشهرها را ضرورتا در جهان در همان کلانشهر پاسخ نمیگویند. اول که به توزیع جمعیت در سرزمین میاندیشند. از آن که بگذریم، توجه به ظرفیت حومه و ارتقای کیفیت زندگی در آنها، سیاست مورد تاکید و تجربه شدهی دیگران است. البته که اولین لازمهی اینکار، توسعهی حملونقل ریلی حومهای برای ارتقای کیفیت سکونت و ساختِ اجتماعی در حومه است. از این رو، سیاست توسعه ریلی حومهای برای اولین بار در دستورِ کار وزارتخانه قرار گرفت و تشکیل شرکتِ راهآهن حومه در برنامهی ششم پیشبینی شد.
تهران هماکنون با جمعیت ۸.۷ میلیون نفر و با احتساب حومه ۱۳.۵ میلیون نفر تا این حد مشکل آلودگی هوا، ترافیک و بدمسکنی دارد. حال توجه کنید که اگر قرار باشد به جمعیت این شهر بیش از دو میلیون اضافه شود چه میشود؟ سیاستگذار باید دوراندیش باشد و افقهای بلندتر را ببیند. وگرنه فرق بین او و فردی که فقط به خواستهی فوری و شخصی خودش توجه دارد چیست؟
منبع خبر:
کانال تلگرامی AbbasAkhoundi@
Thursday, 21 November , 2024